قاضى پرهیزکار
قاضى پرهیزکار
درزمان مهدی عباسی ،عاتبه بن یزیدقاضی بغدادبود .
روزی هنگام ظهرکه مهدی نشسته بود،اودرحالیکه دفتردیوان قضاراباخودآورده بودبر او وارد شدوگفت:ای خلیفه
،این دفتررابه چه کسی بدهم ؟مهدی پرسید .
مگرچه خبرشده است ؟قاضی جواب داد .
خواهش دارم مرامعاف واستعفای مراقبول کنید .
خلیفه گفت:ازاولیای اموربه شماتعرض شده است ؟گفته .
نه .
پرسید .
پس سبب استعفاچیست ؟جواب داد .
دونفربرای مشکلی نزدمن آمدندوهرکدام دلیل وشاهدی آوردندکه محتاج به تامل بود .
آنهاراردکردم ،شایدبروندواصلاح کنند ونزاع برطرف شود .
یکی ازآنان شنیده بودکه من رطب خرمادوست دارم .
دیدم رطب بسیارعالی تهیه نموده وبه خادم وجهی قابل داده که برای من بیاورد .
تا چشمم به رطب افتادبه خادم گفتم:به صاحبش برگردان !امروزدوباره آن دونفر آمدندبرای قضاوت .
دیدم درنظرمن صاحب رطب مقدم ومحبت من به اوبیشتراست .
این است داستان من .
من می بینم هنوزهدیه راقبول نکرده حال من این است ،بعد ازقبول چه خواهدشد،نمی دانم وایمن نیستم .
می ترسم فریب بخورم ونتیجه اش فساد درمیان مردم باشد .
من رامعاف دار .
آخرین نظرات